هنوز هاج و واج داشتم به مسیر رفتن پارسا نگاه میکردم و تغییر رفتار سریع و ناگهانیه پارسا رو تحلیل میکردم که صدای جیغ آرتنوس بلند شد و بعدم مثل تیری که از کمون ولش کرده باشن به سمتم دوید و پشت سرم سنگر گرفت . تازه وقتی یکم احساس امنیت کرد صدای بلند خندش اتاقو پر کرد . پشت سرش پارسا رو دیدم که...